بلایی که عشق دختر جوان بر سر 2 برادر آورد
به گزارش باخبرباش به نقل از برترین ها روز گذشته پرونده یکی از جذابترین سریالهای ایرانی عرضه شده در شبکه نمایش خانگی، بسته شد. احتمالا اگر از علاقهمندان پیگیر رهایم کن بوده باشید، تا الان از عاقبت حاتم و هاتف و مارال، باخبر شدهاید. نکته مهم اما این است که باید اعتراف کنیم فارغ از هر پایانبندیای آنچه طی 18 قسمت از این مجموعه به تماشای آن نشستیم، آنقدر لحظههای ناب و جذاب داشت که تا سالها در حافظهمان باقی خواهد ماند.
سریال رهایم کن بیش از آنکه جذابیتش را از چفتوبست درام قوی و پیرنگ درست داستانیاش بگیرد، به شخصیتهای گرم و زنده و خوشرنگ و لعابش متکی است. آن هم فقط شخصیتهای مرد، وگرنه به سیاق بیشتر سریالهای سالهای اخیر در بین زنهایش قدرت و کنشگری و قلاب درگیرکننده خاصی دیده نمیشود. نه «مارال» (هدی زینالعابدین)، نه «افسانه» (مونا احمدی) و نه حتی «نغمه» (آزاده صمدی)، زنهایی نیستند که بتوانند بار چندانی را در این قصه طولانی اما جمعوجور به دوش بکشند و با تردیدها و تصمیمها و رفتارهایشان ما را تحت تأثیر قرار دهند.
در عوض اما در سوی مردان، لشکر پر و پیمانی از شخصیتهای جذاب دیده میشود. «هاتف» (هوتن شکیبا) با رذالتها و چشمسفیدیهایش، «بهرام» (مهدی حسینینیا) با خباثتها و دسیسههایش، و «ناصر» با درهمتنیده پاکباختگی و طنز و حکمت و لوطیگریاش، در احتمالاً بهترین بازی حسن معجونی جلوی دوربین؛ البته «نایب» (بابک کریمی) را باید از این فهرست مستنثی کرد، که برخلاف وزن و اهمیت ویژهاش در داستان، نه آنچنان که باید یکدست و همگن پرداخت شده، نه در حضورهای مهمش در بزنگاههای حساس سریال (به جز معدود صحنههایی مثل وقتی که با برخوردی قدرتمند و غیرمنتظره با کارگران معدن، باعث کشف راز معمای قتل عبدالله میشود) تحسین و توجه مهمی از بیننده را متوجه خود میکند.
با این حال حاتم برخلاف پلینوی، هیچ ردی از خشونت و قساوت و حتی اقتدار و خودمحوری در شخصیتش ندارد. برعکس، پشت آن چهره باصلابت قلبی رئوف و شکننده پنهان کرده است. او بیش از هر چیز، بازآفرینی شمایل آشنای مرد قهرمان ایرانی (و حتی فرنگی) در آثار دهههای دور سینماست: مردی از جنس «داش آکل» یا «رضا موتوری»، کابویهای تنهای وسترنها یا حتی «ریک» (همفری بوگارت) در «کازابلانکا»؛ مردی شریف، محکم، ساکت و صبور، با قامتی رعنا و شانههایی استوار که جوری تربیت شده تا زیر فشار روزگار، خم به ابرو نیاورد، همه رنجها را در خود بریزد و سنگ زیرین آسیا باشد. و البته باز کموبیش شبیه همان مردها، گرهی بزرگ و حلنشدنی در مواجهه با زنهای زندگیاش دارد.
با این حال حاتم مرد پیچیدهای نیست، به هر دو معنا: هم به عنوان شخصیت داستانی، پیچیدگی و اوج فرود دراماتیک عجیبی ندارد (آنقدر که خیلی از واکنشهایش در موقعیتهای مختلف سریال، از قبل قابل پیشبینی است)، هم در مقام یک انسان، آدمی ساده و بیشیله پیله به حساب میآید. چپ و راست از هاتف خنجر میخورد و باز دم برنمیآورد. در مقابل اما هاتف نباید در اپیزود یکیمانده به آخر سریال، از شخصیتی که رذالتش محور تمام پرداخت آن است تبدیل شود بهکاراکتری که واضحا بهجنون رسیده و از این زاویه بهرونوشت نعلبهنعلی از پدرام شریفیِ «میخواهم زنده بمانم» تبدیل شود. در این لحظه، «رهایم کن» تمام آنچه را که دررابطه با خلق کاراکترِ شروری که درظاه هیچ حد و مرزی را برای خود قائل نیست، از پایه خراب میکند و البته که سریال مسیر خوبی را برای رسیدن بهایستگاه پایانیاش پایهریزی کرد و خطوط روایی شخصیتها بهنقطهی اشتراکی همهجانبه ختم شد و مسلما مخاطب را از تماشای این سریال خشنود ساخت.
رضا صائمی، منتقد سینما هم در یادداشتی درباره قسمت پایانی این سریال نوشت: فارغ از ضعف و قوت ها و نقد فرمیک "رهایم کن" و حتی شباهت سکانس پایانی اش و موقعیت بردارانه آن به فیلم شعله که رابطه دوستانه و رفاقت "جی" و "ویرو" در آن را تداعی می کرد، این سکانس، ترکیبی از شِکوه و شُکوه برادر بودن را به خوبی بازنمایی کرد.....برادری حاتم و هاتف گرچه در موقعیت برابری قرار نداشت و نسبت دراماتیک آنها به نوعی شمایلی از قهرمان و ضدقهرمان را صورت بندی می کرد اما وقتی پای جان برادر به میان می آید، تمام معادلات و مناسبات و نقش های منفعت طلبانه فرو می ریزد و نسبت و حس برادری احیا می شود که درد برادر، مرد را هر چه هم که محکم باشد، از پا در می آورد...پایان قصه، برادرانه تمام شد تا روایت این باشد که قصه برادری تمام نمی شود...
در "ابد و یک روز" هم وقتی محسن(نوید محمدزاده) در حال دست و پازدن و چنگ انداختن به نرده هاست تا از چنگال ماموران کمپ خلاص شود، یک سو خواهرانش از پشت پنجره از حال ملتمسانه برادرشان زار می زنند و آن سو مرتضی (پیمان معادی) در تنهایی و از پشت شیشه های آشپزخانه در حال تماشای این صحنه، بغضش می ترکد و می گرید... او بیش از همه، لحظات تلخی را تجربه می کند...از یک سو عذاب وجدان از لو دادن برادرش و از سوی دیگر دلسوزی و حس برادرانه از تماشای استیصال او که تحمل توامانش سخت دشوار است!...چیزی شبیه به حال هاتف وقتی می فهمد حاتم تیر خورده و عن قریب ممکن است بمیرد....
می گویند غم داغ برادر را برادر مرده می داند اما غم برادر تنها داغ نبودنش نیست، تحمل رنج های زنده بودنش و دردهای چگونه بودنش هم هست....برادری، دشوارترین و شکننده ترین تجربه، مرد بودن است!
درادامه نظر مخاطبان و بینندگان درباره قسمت پایانی را برای شما آوردهایم با ما همراه باشید
نگار نوشت: رهایم کن در اپیزود یکی مونده به آخر همه تراژدی رو به اوج رسوند و در اوج تموم شد...
امیر با انتشار تصویری از سکانس پربازدید این قسمت نوشت: اگه شمام با این سکانس گریه کردین سلام
احسان هم درباره کاراکتر ناصر نوشت: نمایش خانگی دو تا اسپین آف به مخاطبانش بدهکاره اسپین آف ناصر (حسن معجونی) از سریال رهایم کن و اسپین آف رضا پروانه از سریال پوست شیر
هستی هم نوشت: سریال رهایم کن هم همونی بود که بقیهسریالای ایرانی بودن، فقط چون هوتن شکیبا و محسن تنابنده توش بودن براش اکلیلی شدم!
دیدگاه / پاسخ
موارد مرتبط
محبوبترین مطالب
مجموعه ها
خبرنامه
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین اخبار روز مطلع شوید!