فراتر از معلمی شبیه مادری
باخبرباش/خوشبختی مثل پرنده کوچکی است که گاهی بر شانههای برخی آدمها مینشیند تا نغمهسرای عشق در زندگی آدمهای دیگر باشند.
این انسانهای خوشبخت میتوانند در هر گوشه و کنار و به هر شغلی مشغول باشند، اما اینجا و به مناسب روز معلم، روایتگر عشق معلمان استثنایی هستیم؛ آنها که شغلشان فراتر از معلمی و گاهی سختتر از مادری است.
به دیدن هر روز چهرههای معصوم و نگاههای عمیق کودکان کمتوان عادت کرده و رفتهرفته مجذوبشان شدهاند، حتی با اینکه سختیهای کارشان مضاعف است، اما هیچوقت از کار در مدارس استثنایی خسته نشدهاند، چون با خدا معامله کردهاند.
الهه ابطحی، امسال سیامین سال خدمتش تمام و بازنشسته میشود. او از سال ۷۲ فعالیتش را در آموزش و پرورش شروع کرده و از سال ۸۶ وارد آموزش استثنایی شده است. اگرچه یک اتفاق باعث شد پای او به مدرسه استثنایی باز شود، اما میگوید بعد از آن انتخاب کرده که در مدرسه استثنایی بماند و از این انتخابش راضی است.
ابطحی درباره انگیزهاش از این انتخاب میگوید: وقتی وارد مدرسه استثنایی شدم احساس کردم اینجا بچههایی به ما نیاز دارند که از چشم جامعه دور ماندهاند. در واقع همه میتوانند برای بچهها همه کاری بکنند اما برای این بچهها باید کار خاص و ویژه کرد. از آنطرف بچههای کمتوان انگیزه و انرژی زیادی به ما میدهند که باعث میشود با علاقه بیشتری کار کنیم. این ارتباط بههیچعنوان به شکل احساس ترحم نیست، بلکه احساس وابستگی متقابل به بچههایی است که به ما نیاز دارند و ما هم به آنها نیاز داریم.
خیلیها نتوانستند تحمل کنند
او میگوید در همه سالهای فعالیتش افراد زیادی را دیده که وارد آموزش استثنایی شدهاند، اما اول سال، وسط سال یا نهایتاً بعد از یک سال نتوانستند تحمل کنند و به آموزش عادی برگشتند. بههرحال برخی از این بچهها به خاطر شرایط جسمی که دارند نیازهای خاصی دارند، برخی آب دهانشان بیرون میریزد، برخی پوشک میشوند، برخی مشکل حرکتی دارند و ... معلم مدرسه استثنایی باید ازنظر روحی و جسمی تحمل و صبوری زیادی داشته باشد. در یک کلاس درس ممکن است یک دانشآموز دیرآموز باشد، یکی توانایی نوشتن نداشته باشد، یکی توانایی خواندن نداشته باشد، یکی نیمه شنوا و یکی نیمه بینا است و ... بنابراین معلم باید به چند روش مختلف در کلاس تدریس کند و بچهها را با همه احساسی که دارند بفهمد.
این معلم با سابقه با اشاره به شرایط سخت زندگی که برخی از دانشآموزان استثنایی دارند، اظهار میکند: برخی از بچهها با شرایط سختی به مدرسه آمدهاند و یا مشکلات خانوادگی و مالی دارند اما باید شرایطشان را درک کرد و درک معلم از شرایط بچهها خیلی مهم است. دانشآموزان استثنایی حالتهای متفاوتی دارند و کمکهایی که میخواهند باید با نگاه متفاوتی باشد، درعینحال که کمک به آنها باید بیدریغ باشد، ترحمآمیز نباشد، با خستگی و بیحوصلگی نباشد.
او ادامه میدهد: همیشه میگویم دانشآموزان استثنایی را به چشم ناتوان نمیبینم، بلکه برایم دانشآموزان عادی هستند و به همین خاطر توانستهام بیشتر از معلم و شاگردی، ارتباط خوب و دوستانهای با آنها داشته باشم.
ابطحی با اشاره به تلاش برای ایجاد فضای شاد در مدرسه، میگوید: همانطور که اشاره کردم برخی خانوادهها نیاز به کمک برای تأمین هزینههای توانبخشی و دارو و حتی پوشک دارند، بعضی از خانوادهها هم مشکلات معیشتی و اجاره مسکن دارند که خیرین مختلف بهواسطه مدرسه از این خانوادهها حمایت میکنند.
بچهها از ترحم بیزارند
این معلم باسابقه که حالا مدیر مدرسه است، درباره تجربه تدریس به دانشآموزان استثنایی میگوید: یک معلم عادی سر کلاس درس با یک روش تدریس میکند، اما معلم استثنایی باید از روشهای مختلف استفاده کند، باید هیجانات روحی بچهها را دریافت کند، نگاه درست و عمیقی به آنها داشته باشد، حتی صحبت کردن با بچهها نیاز به حوصله و دقت دارد. اگرچه هر مدرسه مادریار و پدریار دارد، اما بچههایی که روی ویلچر نشستهاند برای رفتوآمد به کلاس و یا رفتن به سرویس بهداشتی و خیلی از موارد دیگر به کمک معلم نیاز دارند. همه این موارد باید با حساسیت ویژه انجام شود و نیازی به ترحم نیست، چون بچههای معلول از ترحم بیزارند و خیلی از آنها میگویند جایی نمیرویم چون نگاه مردم به ما ترحمآمیز است، حالا فرض کنید اگر در مدرسه متوجه چنین نگاه ترحمآمیزی شوند چه عواقبی دارد! بنابراین باید هم سختگیری یک معلم را داشته باشیم و هم به دانشآموزانمان حس خوبی منتقل کنیم.
فراتر از معلمی، شبیه مادری
ابطحی با تأکید بر اینکه کار معلمان در مدارس استثنایی فراتر از معلمی و گاهی شبیه مادری است، توضیح میدهد: مادر وظیفه درس دادن و درس پرسیدن از بچه را ندارد، اما معلم در مدرسه استثنایی باید علاوه بر تدریس، مراقب مشکلات جسمی و روحی بچهها باشد و تلاش کند بچههایی که متأسفانه بیشترشان مشکلات جانبی زیادی دارند، زمان حضورشان در مدرسه زمان خوب و شادی باشد. در طول این سالها به این باور رسیدهام که همه بچههایم بسیار معصوماند، آنها نگاه عمیق و احساس قوی دارند که با حرکات و رفتارشان همهچیز را به ما میفهمانند اگر حس خوبی بگیرند بازخورد آن را میبینیم. هر روز وقتی این حس قشنگ را میبینیم و البته به وظیفه خودمان عمل میکنیم، با وجدان آسوده از مدرسه به منزل برمیگردیم.
ابطحی با بیان اینکه رابطه معلم و دانشآموز در مدرسه استثنایی دوطرفه است، ادامه میدهد: ما به این بچهها درس میدهیم و آنها به ما یاد میدهند صبور باشیم.
این معلم اصفهانی که هنوز هم با بیشتر دانشآموزانش در ارتباط است، میگوید: دانشآموزی داشتم که الان فوق لیسانس مشاوره است و هر بار به مدرسه سر میزند و به بچهها کمک میکند. بعضی دیگر از دانشآموزانم حالا هرکدام به شغلی مشغولاند، اما هنوز با ما در ارتباط هستند و تلاش میکنند به بچههایی که شرایطی شبیه خودشان دارند کمک کنند.
تلخترین خاطره او از سه دهه تدریس از دست دادن برخی از دانشآموزان استثنایی به دلیل بیماری یا مشکلات دیگر است. او دراینباره اظهار میکند: یک دانشآموز پسر داشتم که چهار سال معلمش بودم و همیشه برایش ماشینهای کوچک میخریدم. وقتی فوت کرد به خانهاش رفتم و مادرش یک جعبه آورد که تمام دفترهای املا و ماشینها را جمع کرده بود، روی جعبه یک قلب کشیده بود و اسم من را نوشته بود. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و هیچوقت خاطره دانشآموزانم از ذهنم پاک نمیشود.
ابطحی که معتقد است برکات معنوی این شغل خیلی بیشتر از برکات مادی آن است، میگوید: وقتی معلمان مدارس عادی به مدرسه استثنایی میآیند بهتر میتوانند کار کنند، چون این میبینند چقدر بچههای خوبی هستند و حس خوبی از آنها میگیرند. به نظرم هر معلمی که مدتی در مدرسه استثنایی کار کند عاشق کار با این بچهها میشود.
این معلم با تجربه که اعتقاد دارد بچه عادی و استثنایی باید در یک مدرسه باشند، خاطرنشان میکند: هر دو گروه بچههای عادی و استثنایی باید با همدیگر ارتباط داشته باشند و بتوانند از همدیگر یاد بگیرند، اما متأسفانه وضعیت مدارس ما مناسب نیست. مثلاً چند دانشآموز جسمی حرکتی داشتم که وقتی به مدرسه عادی رفتهاند به دلیل نگاههای بد آزار دیدند و یا کلاسهایشان در جایی بود که امکان رفتوآمد با ویلچر نداشتند. بنابراین اول باید بسترسازی و فرهنگسازی شود و بعد این اتفاق بیفتد.
او در پایان صحبتهایش توصیهای هم به معلمان جدیدی داشت که میخواهند وارد آموزش استثنایی شوند و تأکید کرد که باید نگاه عمیق و درستی به بچههای کمتوان داشت، آنها نه نیاز به ترحم ما دارند و نه سختگیری بیش از اندازه، باید رفتار متعادلی داشته باشیم و البته قبل از آموزش، مهم است که حال خوب به آنها بدهیم.
خدا باید محبت این بچهها را به دل آدم بیندازد
مریم اکبری، یکی دیگر از معلمان استثنایی است که بهتازگی بازنشسته شده است. او که از سال ۷۴ در رشته کودکان استثنایی، گروه کمتوان ذهنی استخدام شده و سال ۹۸ بازنشسته شده، هنوز هم دلش برای بچههای استثنایی میتپد و برای حل مشکلات آنها تلاش میکند.
او با اشاره به اینکه کار کردن با کودکان استثنایی انتخاب خودم بود، توضیح میدهد: در تربیت معلم فرصت این را داشتم که رشتهام را عوض کنم، حتی در کار هم بارها موقعیتی پیش آمد که به مدرسه عادی بروم اما قبول نکردم، چون کار کردن با این بچهها را واقعاً دوست دارم.
این معلم و مدیر مدرسه بازنشسته با اشاره به اینکه برخی معلمان به خاطر سنوات ارفاقی و مقدار مختصری حقوق بیشتر، از مدرسه عادی به استثنایی میآیند، اما حتی ۱۰ روز هم دوام نمیآوردند. باید عاشق این کار باشی و البته خدا هم باید محبت این بچهها را به دل آدم بیندازد.
او با این اعتقاد که معلمان مدارس استثنایی صبورتر و منعطفتر از معلمان مدارس عادی هستند، میگوید: درست است ما برای بچهها معلم هستیم، اما ارتباط عاطفی قوی با بچهها داریم و بچهها هم این ارتباط را دوست دارند. حالا که بازنشسته شدهام هنوز هم گاهی با بچهها ارتباط دارم و میبینم چقدر با محبتاند و از اینکه عمر کاریم صرف این بچهها شد بسیار راضیام. در دوران فعالیتم محتوای الکترونیک برای بچهها تولید میکردم و دو نرمافزار ساختم که بهصورت رایگان در اختیار آموزش استثنایی گذاشتم تا در کشور مورد استفاده قرار گیرد.
اکبری در کنار فعالیتهای آموزشیاش، فعالیتهای خیرخواهانه زیادی برای دانشآموزان استثنایی و خانوادههایشان انجام داده که دراینباره توضیح میدهد: آموزش استثنایی برای دارو و عمل جراحی و خدمات پزشکی دانشآموزان مقداری کمک میکند، اما این کمکها بعد از انجام کار است و باید فاکتور آن را ببرند، درحالیکه برخی خانوادهها هزینه اولیه را ندارند. کاری که با همکارانم انجام میدهیم این است که هزینه اولیه را با کمک خیرین از هر گوشه و کنار دنیا برای خانوادهها تأمین میکنیم، چون متأسفانه خیلی از خانوادهها مشکلات مالی زیاد و نیاز به حمایت دارند.
آبرویی که امانت خداست
این معلم بازنشسته این کارها را معامله با خدا میداند و میگوید: خدا را شکر میکنم این اعتبار را دارم که بتوانم به بچهها کمکی هرچند اندک بکنم. وقتی بازنشسته شدم یکی از همکارانم گفت خانم اکبری شما هنوز دست از یک کارها برنداشتید!؟ برایش حکایت عالمی را تعریف کردم که از دنیا میرود و یکبار به خواب عالم دیگر میرود و از شرایط بد و سختی که در عالم برزخ دارد میگوید. از او میپرسد تو که در دنیا عبادت زیادی میکردی، چرا این وضعیت را داری!؟ عالم میگوید خدا به من گفت آبرویی که من به تو دادم امانت بود، چرا از این آبرو برای حل مشکل مردم استفاده نکردی!؟ خدا به من هم اعتبار اندکی داده که مردم به این اعتبار کمک میکنند و من هم سعی میکنم از این اعتبار برای حل مشکلات بچهها خرج کنم.
اکبری با خنده میگوید: خیلیها شماره من را دارند و وقتی کار دارند تماس میگیرند، محال است بتوانم و جواب ندهم و یا بعداً پیگیر کارشان نشوم. این کارها دوندگی زیادی دارد، اما من اثرش را در زندگیام بارها دیدهام. به خاطر همین همیشه به همکارانم میگویم از این فرصتی که در اختیارمان قرار گرفته نهایت استفاده را ببریم تا بعداً پیشمان نشویم.
او با اشاره به سختیهای کار معلمان استثنایی، خاطرنشان کرد: معلمان استثنایی از نظر روحی باید تقویت شوند، به خاطر همین وقتی در مدرسه خودمان بودم برای همکارانم برنامههای متنوعی میگذاشتم و شرایط روحیشان را در نظر میگرفتم، میگفتم اگر خسته شدید و از نظر روحی کشش ندارید بیاید در دفتر من تا بهجای شما سر کلاس بروم تا ذهن شما کمی آرام شود. گاهی بعضی بچهها مشکلات حادی دارند که حتی برای خانواده هم سخت است و به خاطر همین ما همکاری داشتیم که سر کلاس سکته کرده بود. در آموزش استثنایی باید این مسائل دیده شود و یکسری امکانات برای تقویت روحیه و توان معلمان در نظر گرفته شود.
دیدگاه / پاسخ
موارد مرتبط
محبوبترین مطالب
مجموعه ها
خبرنامه
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین اخبار روز مطلع شوید!