حالت شب
  • Tuesday, 30 December 2025
سپیداران صبور روایتی از آنان که در سکوت چرخ جامعه را می‌گردانند

سپیداران صبور روایتی از آنان که در سکوت چرخ جامعه را می‌گردانند

اصفهان-ایرنا- چهارم شهریور، تنها یک روز در تقویم نیست؛ بهانه‌ای است برای نگریستن به حکایت ناگفته‌ کارمندان. انسان‌هایی که چون سپیداران صبور، در گذر طوفان‌های اقتصادی و ناملایمات اداری، ریشه در خاک خدمت دوانده و بی‌هیچ هیاهویی، سایه تلاش خود را بر سر جامعه گسترده‌اند.

به گزارش ایرنا، در گاه‌شمارِ رسمی کشور، چهارمین روز شهریور به نام «روز کارمند» آذین بسته شده است، روزی برای درنگ و تأمل در حکایت آنانی که شایستگی را در سکوت معنا می‌کنند و ردای خدمت را بی‌هیچ منتی بر دوش می‌کشند. آنان که قامتی به بلندای همت دارند و دلی به زلالی چشمه‌ساران.

کارمند بودن، خود قصیده‌ای است ناگفته. سرود آهسته آمدن و بی‌صدا رفتن. حکایت انسان‌هایی که سادگی و بی‌غل‌وغشی، جامه روزگارشان گشته و آموخته‌اند که اندوهِ خویش را پشت پلک‌های بسته به امانت گذارند و بر چهره، تبسمی بکارند، حتی اگر در دل، خزان حاکم باشد.

قاموس واژگان کارمندان از «نمی‌توانم»، «وقت ندارم» و «بیمارم» تهی گشته و ضمانتِ دوست و آشنا، بندی نانوشته بر وظایف و تکالیفشان افزوده است.

چشمان کارمندان در مسیر سال ها خدمت، به دیدن جهش‌های ناگهانی شغلی برخی همکاران که بیشتر بر پایه خویشاوندی، هم‌گروهی و هم جناحی بنا شده، خو کرده و دیگر از این بازی‌های تلخ شگفت زده نمی‌شوند که روزگار، این صحنه‌ها را آن‌قدر برایشان تکرار کرده که به بخشی از تقدیرشان بدل گشته است.

آری! شاید تنها کارمند است که همواره از او انتظار دارند که هر صبح، برابر آینه بایستد، تارهای نقره‌ای نشسته بر موهایش را شانه بزند و با جامه‌ای آراسته و سیمایی استوار، نقش بی‌نقص خود را بر صحنه زندگی اربابان رجوع ایفا کند و سرانجام، روزی فرا می‌رسد که تقویم، آخرین برگ خدمتش را ورق زند و او را با حکم «بازنشستگی» به سوی سرنوشتی تازه بدرقه کند.

سال‌هاست که چهارم شهریور، در دلِ هفته دولت، مجالی است برای ستایش از این انسان‌های شریف؛ آنان که خدمت به خلق را آرمان خویش ساخته‌اند و تمام همّ و غمشان، گشودن گرهی از کار فروبسته‌ مردمان است. این قشر فرهیخته، این ستون‌های استوارِ دولت‌ها و ملت‌ها، نقشی بی‌بدیل در چرخه توسعه و پیشرفت ایفا می‌کنند و حضورشان چونان خونی در رگ‌ها جامعه جاری است.

اهل نظر، کارمندان را در طبقه‌ی میانی جامعه جای می‌دهند؛ طبقه‌ای که در سال‌های اخیر، زیر فشارِ سهمگین تورم، دیواره‌هایش ترک برداشته و بسیاری از ساکنانش را به سوی فرودستی رانده است. بد نیست در ادامه احوال این قشر را از زبان خودشان بشنود

نجوای دغدغه‌ها در هیاهوی کار

با کمی هم صحبتی با جماعت کارمند می توان پی برد که در پس سیمای صبور و آرام این قشر، چه دغدغه‌هایی موج می‌زند. نخست، دغدغه «نان» است و سپس، «منزلت» و جایگاهی که هر روز بیش از پیش رنگ می‌بازد. روایت‌ها از دل ادارات اصفهان، حکایت از آن دارد که حقوق ناکافی و گاه، تیغ کلام مدیرانی که بر مسندِ «پارتی‌بازی» و «باندبازی» تکیه زده‌اند، عمیق‌ترین زخم‌ها را بر روح و روانشان حک می‌کند.

کارمندی از روزگار تلخ خود چنین روایت می‌کند: ارتقا در برخی ادارات، به سلیقه شخصی مدیران گره خورده است و می‌بینیم که نورچشمی‌ها، آنان که کمترین تلاشی در پیشبرد اهداف سازمان ندارند، پاداش‌ها و مناصب را یکی پس از دیگری درو می‌کنند.

او با حسرتی عمیق می‌افزاید: چگونه می‌توان به عدالت و شایسته‌سالاری ایمان داشت، وقتی اضافه‌کاری‌ها نیز تنها بر اساس سلیقه تقسیم می‌شود؟ ارزیابی عملکرد کارکنان باید بر اساس معیارهای روشن و به دور از حُب و بغض‌های شخصی صورت گیرد، نه آنکه مدیری که خود با نردبان روابط بالا رفته، اکنون با همان ترازوی کج، دیگران را بسنجد.

کارمند دیگر، از دردی مشترک سخن می‌گوید: «غصه اشتراک همه ما کارمندان، «حقوق ثابت» است؛ حقوقی که در این اقتصاد متلاطم، سالی یک‌بار، آن هم کمتر از نرخ تورم، اندکی جان می‌گیرد و هرگز به گردِ هزینه‌های زندگی نمی‌رسد.

وی با صدایی خسته می‌گوید: اینچنین است که بسیاری از ما، پس از پایان کار، ردای شغل دوم و سوم را بر تن می‌کنیم چون در شرایطی که با هر موج تورم، سطح زندگی ما فروتر و اقتدار و منزلت اجتماعی‌مان، چون شمعی در باد رو به خاموشی می‌رود،

چاره ای جز این نداریم.

فراتر از معیشت: فرسایش جسم و جان

اما دغدغه‌های کارمندان تنها در مسائل مادی خلاصه نمی‌شود. مشکلاتی پنهان، چون موریانه، روح و جسم کارمند را می‌خورد، «پشت میز نشینی»، این تقدیر مشترک بیشتر کارمندان، بیماری‌های اسکلتی و عضلانی را برایشان به ارمغان می آورد و به گفته یک متخصص مغز، اعصاب و ستون فقرات درد گردن، آرتروز و واریس، همدم دیرینه‌ این قشر زحمتکش است.

در کنار فرسایش تن، «استرس»، این خوره‌ خاموش، جان کارمندان را بیشتر از بسیاری مشاغل دیگر می‌فرساید. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که «ابهام در نقش سازمانی»، «روابط پرتنش کاری» و «ساختار ناسالم اداری»، سه سرچشمه‌ اصلی اضطراب هستند، اضطرابی که می‌تواند زمینه‌ساز حمله‌های قلبی، مغزی و دیگر آسیب‌های روحی و جسمی باشد.

کارمند، این انسان صبور و بی‌ادعا، با تنی رنجور از سکون و روحی آزرده از ناملایمات، هر روز چراغ اداره‌ای را روشن می‌کند و در سکوت، چرخ‌های جامعه را به گردش درمی‌آورد. شاید چهارم شهریور، تنها بهانه‌ای باشد برای دیدن این فداکاری خاموش و ارج نهادن به مقام والای انسان‌هایی که عمر خویش را وقف خدمت می‌کنند.

شاید اولین صدایی که باید شنیده شود، صدای این زحمت کشان بی‌صدا باشد.

دیدگاه / پاسخ